
بروزرسانی: 24 خرداد 1404
وقتی برنامه ها تغییر می کنند | خانم دانه خردل
همانطور که می بینید پس از نوشتن بیش از 4000 پست وبلاگ، علاوه بر کتاب و مقاله، معمولاً از سندرم صفحه خالی رنج نمی برم. اما هر چند وقت یک بار می نشینم تا یک پست وبلاگ بنویسم و \u200b\u200bدر حالی که پیش نویس های آماده، فهرست خوبی از ایده های بالقوه پست وبلاگ و عکس هایی که در انتظار استفاده هستند، دارم، این اتفاق هم نمی افتد. پیش نویس ها چیزی نیست که من می خواهم آن روز خاص را به اشتراک بگذارم، ایده های داستانی به زمان زیادی نیاز دارند و عکس ها الهام بخش نیستند. گاهی اوقات می توانم مقاله ای را در آن روزها منتشر کنم زیرا تمام تلاشم را برای آن گذاشتم و کار را انجام می دهم، اما در چند روز نادر متوجه می شوم که باید رها کنم و روی چیزهای دیگر کار کنم. پس این کاری است که من چهارشنبه انجام دادم. من روی چند پروژه نوشتاری دیگر کار کردم، یک نقاشی رنگ روغن را تمام کردم، صندوق پستی ایمیلم را تمیز کردم، و چند عکس برای پست پنجشنبه گرفتم تا دفعه بعد که می نشینم برای نوشتن راحت تر باشم.
وقتی پیاده روی صبحگاهی ام را با سباستین تمام کردم، از حیاط خود گذشتیم و متوجه شدم که شاخه ای از درخت همسایه مان افتاده است. به نظر می رسید شاید حصار ما را بریده باشد و شاید مقداری قلم مو در حیاط ما وجود داشته باشد، بنابراین من از خانه به حیاط خلوت رفتم تا بررسی کنم.
اوه، باشه...یه شاخه نسبتا بزرگ حصارمون رو قطع کرده بود و توی حیاط و استخرمون افتاده بود! روز چهارشنبه یک روز بادی و کمی باران داشتیم، اما من حدود ساعت 9:30 عصر همان روز بیرون رفتم تا سباستین را برای آخرین بار قبل از خواب بیرون ببرم و همه چیز خوب به نظر می رسید، بنابراین باید یک شب بوده باشد. می دانستم که برنامه های من برای آن روز باید تغییر کند، و اگرچه یک پست وبلاگی برنامه ریزی کرده بودم، بعید بود که این اتفاق بیفتد.
با این حال، چندین چیز وجود داشت که می توانستیم از آنها سپاسگزار باشیم. اول از همه، کسی آسیب ندیده است. سپس شاخه درخت در جهتی سقوط کرد که کمترین آسیب را به هر دو ملک وارد کرد. سوم، ما همسایگان بسیار خوبی داریم و می دانستیم که این یک موقعیت استرس زا نیست که در آن سعی کنیم بفهمیم چه کسی مسئول چه چیزی است. ما می دانستیم که با هم کار می کنیم تا همه چیز را تمیز کنیم. در نهایت، ممکن است بسیار بدتر باشد و برای بسیاری از مردم در مسیر طوفان بریل، بدتر است. اگر آن را در چشم انداز قرار دهیم، فقط یک آشفتگی کوچک برای تمیز ، است.
پدر و مادرم می آمدند تا پدرم بتواند برای زانویش در استخر آب درمانی کند و مادرم شناور شود، بنابراین من مشغول بریدن شاخه های اطراف استخر و تمیز ، برگ ها و شاخه های استخر شدم.
با هرس و چنگک هر چه در توان داشتم برداشتم، استخر را اسکرو زدم و چند بار استخر را جاروبرقی کشیدم.
بقیه باید منتظر تقویت شوند.
من کمی نگران بوته های له شده ام بودم و امیدوار بودم بتوانیم آنها را در اسرع وقت تسکین دهیم تا شانس بیشتری برای برگشتن داشته باشند.
ما مطمئن نبودیم که همسایه مان چه زمانی قرار است به ما کمک کند (او یک پیمانکار است و ابزار و تجهیزات مناسبی برای این نوع کار دارد)، اما جف تصمیم گرفت که ما می توانیم شروع کنیم و با یک اره برقی کوچک با آنچه که می توانیم مقابله کنیم. جف آن را قطع کرد و من و پسرها شاخه ها را به سمت حاشیه بردیم و تکه های کوچک را با چنگک بالا بردیم تا آنها را به چرخ دستی منتقل کنیم.
پدر و مادرم بعد از شنا و ورزش پشت میز پاسیو نشستند و نمایش را تماشا کردند. آنها گفتند که پاکسازی خانواده به طرز شگفت انگیزی سرگرم کننده بود. همانطور که تکه های بریده شده تنه بیشتر و بیشتر در بوته پروانه و هولی ژاپنی فرو می رفت، من به هر شاخه ای که ، می خورد، پیچیدم. یکی از قطعات بریده شده را برداشتم و به مادرم گفتم: «این کمی دلخراش است. می دانستم که در مقایسه با آنچه که بسیاری از مردم با آن سر و کار دارند، کوچک است، اما هنوز هم اشکالی ندارد که لحظه ای وقت بگذاریم تا آسیب وارد شده به منطقه ای را که امسال بهار و تابستان روی آن سخت کار کرده ایم اذعان کنیم. من برنامه ریزی کرده بودم که بوته پروانه را بیرون بکشم، اما زمانی که شوکران در حال مرگ را تابستان گذشته برداشتیم و فضای بیشتری برای کشیده شدن و دریافت نور داشت، ظاهر سالم تری داشت و تصمیم گرفتم آن را نگه دارم. من عاشق گل های بنفش تیره ای بودم که پشت بوته های هالی ظاهر می شدند و نسبت به آن ها محبت پیدا می کردند، اما واضح بود که بوته های پروانه ای سنگ های پاییز را به دوش کشیده بود. در عین حال، می دانستم که بوته های پروانه ها به سرعت رشد می کنند و دوباره برمی گردند. بهار آینده، احتمالاً حتی متوجه آسیب آن نخواهیم شد. هولیزها کمی کندتر بهبود می یابند، اما هنوز تعیین میزان خسارت دشوار است.
دو تا از هیدرانسی های ارواح کوچکی که من در بهار کاشتم زیر شاخه ها گیر کرده بودند. یکی از آنها توسط شاخه ای که بیش از 30 سانتی متر در زمین دفن شده بود به چوب کشیده شد. همسایه ما با تجهیزات و چند جفت دست اضافی برای کمک حاضر شد و ما به سرعت توانستیم بقیه کارها را انجام دهیم. از آنجایی که وسایل نقلیه لازم برای انجام این کار را دارد، او همچنین تمام قلم مو را از بین خواهد برد.
پس از افتادن شاخه، جمع آوری برگ ها و شاخه های کوچک را تمام کردیم، شاخه های شکسته بودلیا، هولیای ژاپنی و ادریسیا را هرس کردم. قبلا زیباتر بود
آنچه از دو گل هندی له شده باقی مانده بود روی زمین گذاشتم و کمی آب به آنها دادم. من امیدوارم که آنها دوباره برگردند، اما آنها قلمه های کوچک 12 دلاری هستند که من در Home Depot خریدم، بنابراین اگر مجبور به تعویض آنها شوم عالی نخواهد بود.
شاخه درست وسط بوته پروانه افتاد و بیشتر شاخه های بزرگتر را شکست و یکی را خم کرد تا تقریباً زمین را لمس کرد. جف بند جغجغه ای را دور شاخه گذاشت به این امید که به بهبودی او کمک کند. باید کمی بیشتر هرس کنم و مقداری مالچ جایگزین کنم، اما فکر کنم خوب شود.
شرم آور است که ما به تازگی یک حصار کاملاً جدید نصب کرده بودیم و شاخه ای روی آن افتاد، اما در واقع خوش شانس بود. این شاخه حصار قدیمی را خراب می کرد. 2x4 جدید در واقع بیشتر وزن را تحمل کرد و احتمالاً بوته های هالی بالغ را که جایگزین ، آنها بسیار سخت تر از چند پایه نرده است نجات داد. من حتی چند مورد اضافی را برای هر موردی نگه داشتم. ما باید در چند جا چیزها را ادغام کنیم، اما همه چیز خیلی خوب پیش رفته است.
حصار همسایه ما که هنوز دو سال از عمرش نمی گذرد هم عملکرد خوبی داشت. چند بخش کج است، اما هنوز کار می کند.
وقتی امروز صبح به حیاط خلوت رفتم فقط علائم کوچکی وجود داشت که نشان می داد شاخه ای سقوط کرده است و من واقعاً از پاکسازی و آنچه نجات داده شده بود خوشحال بودم.
باید بهت بگم خسته بودم بعد از 5 کیلومتر پیاده روی، تمیز ، استخر (خراش دادن شاخه ها می تواند تمرین بازو باشد)، حمل شاخه ها، چنگ زدن و هرس ،، بیش از 18000 قدم روی گام شمار جمع شده بودم و خسته شده بودم. و من موفق به نوشتن یک پست وبلاگ نشده ام.
اما گاهی اوقات برنامه ها تغییر می کنند.
منبع: https://missmustardseed.com/when-plans-change/